لعنت به انتظار
زمستان،
پشت زمستان...
دستانی كه آتش میزد،
كبریتی كه مرا، پس می زد
برف ها
را قدم میزنم،
طوری امشب را، معنی می كنم
كه تنها...آرامش...گیرم
از رد پایت راه می گیرم،
راه اشتباه ست
می دانم!
قلبم برف را حس نمی كند،
به حلقه طلای پاییز
وفادار است
تا ، تو بیایی...
ورق ها بر می گردند...
بعد از
برف و زمستان
باز (پاییز) برای ما
هروز...
تكراریست
پشت زمستان...
دستانی كه آتش میزد،
كبریتی كه مرا، پس می زد
برف ها
را قدم میزنم،
طوری امشب را، معنی می كنم
كه تنها...آرامش...گیرم
از رد پایت راه می گیرم،
راه اشتباه ست
می دانم!
قلبم برف را حس نمی كند،
به حلقه طلای پاییز
وفادار است
تا ، تو بیایی...
ورق ها بر می گردند...
بعد از
برف و زمستان
باز (پاییز) برای ما
هروز...
تكراریست
هر جای دنیایی دلم اونجا